سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در دگرگونى روزگار گوهر مردان است پدیدار . [نهج البلاغه]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

من در دوره دانشجویی خودم چند استاد مؤثر داشته ام که حتی یک روز نیز از ذهن من فراموش نگشته اند که دکتر اصغر دادبه استاد باز نشسته دانشگاه علامه طباطبایی تهران یکی از این اساتید است که در این فرصت کوتاه می خواهم به برخی از حالات ومقامات این استاد نستوه وپرشور وخستگی ناپذیر بپردازم وبا قلم نارسا وزبان الکن دین خود را به این استاد ادا نمایم گرچه نیک می دانم دین این استاد بر من بیش از آن است  که در قلم گنجد .البته این نکته پیش از هرچیز قابل یاد آوری است که استاد دکتر دادبه رشته اصلی وتخصصی شان فلسفه است  اما از آنجا که فلسفه نیز زبان توضیح ادبیات است استاد ما ضمن تدریس مقدمات فلسفه وتصوف وعرفان ،تدریس درس حافظ را نیز به ارزش چهار واحد به عهده داشتند والحق و والانصاف خوب از عهده تدریس حافظ بر می آمدند.البته گرچه حافظ شناسی نیز امروز نسبت به روزگاران گذشته وبیست سی سال پیش دچار تحول ودگر گونی اساسی شده ،مخصوصا بعد از پیدایش مکتب های جدید ادبی ودیدگاههای نوینی که در عرصه نقد ونظریه ادبی پیدا شده است،درس گفتارهای دکتر اصغر دادبه نسبت به زمانش بسیار پیشر و وآوانگارد بوده است.اما آنچه مایه شگفتی وتعجب این شاگرد نوپا در کلاس های دکتر دادبه می شد بیش وپیش از هرچیز حافظه عجیب وذهن خلاق دکتر اصغر دادبه بود.چه در تدریس درس حافظ وچه در دروسی مانند مبانی عرفان وتصوف ویا تدریس دروسی مانند غزلیات سعدی ویا فارسی عمومی  که به خاطر علاقه شدیدی که به تدریس ادبیات داشت چند واحدی به عهده ایشان سپرده می شد وایشان نیز خوب از عهده این امانت بر می آمدند.گرچه اینجانب دروسی مانند غزلیات سعدی ویا فارسی عمومی وادبیات معاصر را به صورت رسمی با استاد دادبه انتخاب نکرده بودم ،اما چنان شیفته تدریس این استاد بودم که سعی می کردم اگر وقت آزاد داشته باشم به صورت مستمع آزاد از خوان گسترده بی دریغ این استاد فیلسوف وادیب پر شور توشه ها بردارم. استاد دکتر دادبه یکی از معلمان غیرتمند وآزاده ای است که در عرصه فرهنگ وادب این دیار کمتر می توان برای او نظیری یافت.به راستی که مادر آزادگان کم آرد فرزند. ولذا جا دارد که شیوه استادی ومعلمی او در بین جوانان وآیندگان مطرح گردد وهنر دادبه شدن همانند یک آزمونی خطیر مورد توجه واقع شود.دادبه استادی منضبط به تمام معنا در شیوه معلمی است .من در طول دوران آموزش در محضر این استاد شجاع،منضبط وعاشق فرهنگ وادب ایران جز ذوق سرشار به امر تعلیم وتربیت وجز نستوهی واستواری در امر آموزش وپژوهش ودانشجو پرور چیزی ندیدم.شعر خوانی های ظریف ولطیف وآهنگین او هوش از سر آدمی می ربود وگویی خداوند جمال وجلال جامه فاخر وگرانبهای معلمی را بر قامت او دوخته بوده است.دکتر اصغر دادبه حافظه ای قوی واستوار داشت وبرای تدریس حافظ هیچگونه یادداشتی به کلاس نمی آورد وهمه مطالب را به یاری حافظه نیرومند خود مسلسل وار به دانشجویان املا می کرد ودانشجویان نیز یادداشت می کردند.از شاعران کلاسیک به حافظ وسعدی دلبستگی خاصی داشت وبا لحنی خوب وزیبا ودوست داشتنی اشعار رامی خواند وبا خواندن زیبای خود ذوق دانشجویان را بر می انگیخت وآنان را به خواندن اشعار کلاسیک ومعاصر تشویق می کرد.دکتر اصغر دادبه به ادبیات امروز ایران نیز دلبستگی خاصی داشت مخصوصا به غزلیات معاصر ایران که درحال فراموشی بود ایشان با پایمردی وسماحت گاهی به پیشنهاد دانشجویان برای تدریس ادبیات معاصر ایران کلاس های آزاد برگزار می کرد تا هر دانشجوی علاقمند بتواند در این کلاس ها راه جوید وبهره ببرد.من خود علی رغم مشغله های ذهنی فراوان که چند ساعتی را در مدارس راهنمایی شهرک شمیرانات به تدریس می پرداختم سعی می کردم شرکت در این کلاس های استاد دادبه را غنیمت شمرده ودر آن کلاس ها شرکت نمایم.کلاس های ادبیات معاصر ایران دکتر دادبه بسیار پر بار وقابل استفاده بود .دکتر دادبه بنا به ذوق سلیم وحافظه قوی شعر بسیاری از معاصران را به حافظه خود سپرده ودر سر کلاس ها با صدای دلنشین آنها را قرائت می کرد.شور انقلابی ،عشق به میهن واحساس مسئولیت ودانایی وتوانایی وخوی آزادگی اورا وا می داشت تا با الهام از مکتب سعدی وحافظ وعین القضاه وسهروردی به مبارزه با ریا وظلم ها ونابرابری ها بر خیزد تا پرچم عدالت گستری  وجوانمردی به اهتزاز آمده وبر افراشته شود.او خوب آموخته بود وخوب آموزش می داد وبر این باور بود که چراغی را که نیاکان ودانایانی چون رودکی،خیام،ابوسعید ابوالخیر وباباطاهر وحافظ وسنایی ومولانا جلال الدین وعطار و....روشن کرده اند وبه امانت به ما سپرده اند نباید خاموش شود واین چراغ باید همواره فروزان و شعله ور نگه داشته شود ومعتقد بود که به راستی ایرانیت ایران در گرو پاسداشت این ذخیره هاست وایران بی سعدی وبی فردوسی وبی حافظ وسنایی وعطار وفرخی یزدی ونیما و....ایران نمی شود.بنابر این فیلسوف دانا هرچه در توش وتوان داشت برای گسترش دانایی وفرهنگ وخرد ایرانی به کار می بست.یک روز دوست دانشجویم دکتر مجتبی امیری در دمدمه های اردیبهشت ویا خرداد دست مرا گرفت ومرا به انجمن حکمت برد که قرار بود استاد حافظ شناس ما که خودش حافظ دیگر شده بود در آنجا به سخنرانی بپردازد.به انجمن رفتیم که مملو از دانشجو بود ودر آنجا استاد دکتر دادبه با صدای آرام وحزین خود که به مخاطبین نیز آرامش می داد به سخنرانی پرداخت وخوب از عهده سخن بر آمد.وموضوع سخن او عالم خیال وخیال معشوق بود که موضوعی زیبا شناسانه وروانشناسانه بود که بعد ها این سخنرانی را تبدیل به مقاله نمود ودر مجله کیهان فرهنگی  به نشر آن پرداخت وبه قول دکتر حسن زاده این مقاله امروز هم یکی از بهترین مقالات است وارزش واعتبار خاصی دارد.دکتر دادبه را باید یکی از گردان دلاور ویکی از روح های نا آرام قوم ایرانی به حساب آورد که گاهی با سخن وزمانی با سکوت خود برای فرزندان میهن خود صدها پیام دارد .پیام میهن دوستی ،پیام عشق به انسان،پیام مبارزه با سالوس وریاورزی وپیام مبارزه با جهل وستم وبیماری وبیکاری وپیام مبارزه با همه ناراستی ها ونابرابری های اجتماعی که سلامت انسان را تهدید می کنند.

دکتر دادبه درمقدمه  عالمانه کتاب کلیات فلسفه که آن را در اصل برای دانشجویان مکاتبه ای دانشگاه  ابوریحان نوشته است وسالهای بعد آن کتاب مورد ویراست وتجدید نظر اساسی قرار گرفت،مقدمه خود را با بیتی از حافظ آغاز می کند،که فی الواقع همان بیت براعت استهلال خوبی است برای  این کتاب خواندنی وپر محتوا:

حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی     بو که از لوح دلت نقش جهالت برود

به قول نظریه پردازان جدید نقد ونظریه ادبی بر اساس تقابل جفت های دوگانه opposition Binarryحکمت درمقابل جهل قرار گرفته ونویسنده کتاب چشمه حکمت را منبع روشنیها وآگاهی ها دانسته،چرا که هرجا که فرشته حکمت پای نهد ،دیو جهالت را گزیری جز گریزنماند،که حکمت را با جهالت نسبتی نیست.دکتر دادبه در این مقدمه عالمانه به قول افلاطون استناد کرده که فلسفه راز ونیازی است که روح در آن مشتعل می شود که همگان به آن نیازمندند،جز کوردلان تاریک روان که خود را بی نیاز از آن می دانند.علی رغم اینکه دکتر دادبه به رشته تخصصی خود یعنی فلسفه عشق می ورزد،ولی کفه سنگین میل باطنی او گرایش به ادبیات ومخصوصا شعر است.دکتر دادبه از مطالعه وخواندن شعر سیر نمی شد اشعار ودواوین شعرا اعم از پیشینیان ومعاصر  را بادقت مطالعه می کرد وآن را به حافظه می سپرد وبه هنگام تدریس بسیاری از شعر ها را از حافظه خود نقل می کرد وبا خواندن اشعار از حافظه شورو حال دیگری به کلاس های خود می داد که همه آن حالات در این نوشته مختصر قابل وصف نیست ومحتاج به نوشتن مقالات دیگری است.

باری استاد پر شور وآگاه وبیدار ما فضایل بی شماری داشت ودارد که هر یک از آن فضایل می تواند الگوی خوب و مناسبی برای معلمان ،مدرسان وپژوهشگران این دیار باشد.من به شخصه با همه بضاعت مزجاه در دوران شغل معلمی ودانشجویی خود از دکتر دادبه بسیار آموخته ام  واز خوان گسترده بی دریغ او توشه ها بر داشته ام.وپس از سی سال مرور خاطرات هنوز هم  صدای گرم ودلنشین وشعر خوانی های پر شور دکتر دادبه در جان ودل من طنین انداز است.دکتر دادبه در نکو داشت وقدر شناسی بزرگان علم وادب و  پیشکسوتان سری پر شور وید طولایی دارد ودین بزرگان وعالمان را خوب ادا می کرد.در جلسه ای از جلسات  که یادی از فروزانفر می کرد اشعاری از دکتر حمیدی را چه با شور وحال می خواند:

عقل اگر گوید این سخن یا دل      با تو گوید حکیم دریا دل

شیر اگر از قفس به زنجیر است    در قفس یا نه در قفس شیر است

بود اگر دوره سخن شاهی           بود ملک تو ماه تا ماهی

مثل سنجش تو با دگران              مثل ذره است وکوه گران

وآنگاه که از ذهن وقاد وحافظه عجیب ادیب نیشابوری می خواند وبه شعر او استناد می کرد :

همچو فرهاد بود کوهکنی پیشه ما        کوه ما سینه ما ناخن ما تیشه ما

شور شیرین زبس آراست ره جلوه گری     همه فرهاد تراود زرگ وریشه ما

وبه یادم است که در جلسه ای از جلسات حافظ شناسی شعری از زنده یاد مسعود فرزاد را در باره حافظ خواند:

تا توان بود خدمتت کردم             چون توان رفت عذر من بپذیر 

کوهکن کوه کند تا جان داشت      این زمان عذز کوه کن بپذیر

اما شعر خوانی های پر شور و حال استاد ما افزون از این مسائل است:

در کلاس های ادبیات معاصر از معاصران اشعاری می خواند که تا مغز استخوان آدم تأثیر می کرد از فرخی یزدی می خواند وغزل های پر شور او:

گلرنگ شد درو دشت از اشکباری ما           چون غیر خون نبارد ابر بهاری ما

با صد هزار دیده،چشم چمن ندیده              در گلستان گیتی مرغی به خواری ما

بی خانمان ومسکین ،بدبخت وزار وغمگین      خوب اعتبار دارد،بی اعتباری ما 

واز رهی معیری  ,از غزل های نرم ولطیف او می خواند:

همراه خود نسیم صبا می برد مرا          یا رب چوبوی گل به کجا می برد مرا

با بال شوق ذره به خورشید می رسد     پرواز دل به سوی خدا می برد مرا

سوی دیار صبح رود کاروان شب              باد فنا به ملک بقا می برد مرا

گفتم که بوی عشق که را می برد زخویش     مستانه گفت دل که مرا می برد مرا

برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی               یک بوسه نسیم زجا می برد مرا

 واز علی اشتری:

عمری است تا به پای خم از پا نشسته ایم     در کوی می فروش چو مینا نشسته ایم

مارا زکوی باده فروشان گریز نیست                تا باده در خم است همینجا نشسته ایم

تا موج حادثات چه بازی کند که ما                با زورق شکسته به دریا نشسته ایم

ما آن شقایقیم که با داغ سینه سوز            جامی گرفته ایم وبه صحرا نشسته ایم

طفل زمان فشرد چو پروانه ام به مشت        جرم دمی که بر سر گل ها نشسته ایم

عمری دویده ایم به هر سوی وعاقبت          دست از طلب بشسته واز پا نشسته ایم

فرهاد!با ترانه مستانه غزل                        در هر سری چو نشئه صهبا نشسته ایم 

فضایل دیگر دکتر دادبه 

نوع دوستی:دکتر دادبه فضایل بیشماری دارد که تنها در اینجا ودر این مجال اندک به برخی از آنها اشاره می گردد که از جمله آن فضایل یکی نوع دوستی  است.دکتر دادبه بسیار نوع دوست است واز درد ورنج انسانها متألم می شود.او دوست ندارد   نوع بشر  مورد ظلم وستم  وآزار قرار بگیرد و سعدی وار معتقد است :

بنی آدم اعضای یکدیگرند     که در آفرینش زیک گوهرند 

چو عضوی به درد آورد روزگار   دگر عضوها را نماند قرار  

تو کز محنت دیگران بیغمی   نشاید که نامت نهند آدمی

آن زمان که ما در دانشکده ادبیات وزبانهای خارجی درس می خواندیم ،دوستان من تعریف می کردند ،دانشجویی در کلاس دانشکده خود را آتش زده بود،در درون دکتر دادبه به سبب تألمات روحی انفجاری به پا شده بود وهای های گریه می کرده است.دکتر دادبه انسانی بسیار عاطفی واحساسی است مخصوصا در مورد ظلم وستمی که از ناحیه حاکمان جور وستم بر فرزندان میهن وارد شود ،بر خلاف بسیاری از نخاله ها که اظهار شعف می کنند،درون او ناآرام می گردد.از شدت درد بر خود می لرزد وواکنش های خود را با زبان شعر وادب بیان می کند.یادم است که اشعار مؤثر وپر شوری را از شاعر آزاده (ه.ا.)در وصف جوانان رشیدی که برای دست یافتن به آزادی در کودتای 28مرداد به شهادت رسیده بودند،چه مؤثر وغم انگیز می خواند:

نه لب گشایدم از غم ،نه دل کشد به نبید          چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید 

دفاع از پیشکسوتان فرهنگ وا دب:دکتر دادبه یکی از حق شناسان این دیار که خود حقی عظیم بر فرزندان این دیار دارد،در قدر شناسی از پیشکسوتان و عالمان و دانشمندان همت های ستودنی دارد.یکی از مقالات گرانسنگ وارزشمند در این باره مقاله ای است با عنوان قصه غصه ما که ابتدا در یکی از مجلات رشد آموزش ادب فارسی  و سپس در پرتال جامع علوم انسانی به چاپ رسیده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 101/1/15:: 5:38 عصر     |     () نظر